هر جامه تشویشِ غریبیست
به نگاهِ هزار تردیدِ کنایه
یکی چاره نیست٬ که عمری در این دیار٬ شک٬ پادشاهِ همه احساس است.
سرشکستهگی٬ تنها غزلٔآیینِ این بام٬
که دستها٬ از هرچه امید و آرزو کوتاه است.
و افسوسِ بیپایانِ اندیشههای بیآواز
که اگر٬ حتا اگر٬ صدای ذهنات موسیقیِ بیدستگاهی میشد٬
به خاکِ همه شهر٬
غزلٔغزل٬ سرود آذین میکردم
دستگاهِ بیتنظیمِ ذهنات را.
آه اگر موسیقی بود اندیشهها
به رکسانا و عشقاش ٬هزارٔهزار سوگند
هیچ کنارهای بیآواز و مغموم نمیماند
نه سرکشی و طغیان از نسخیِ سیگار
و نه هیچ سیگاری به فراموشیِ شکست
و نه هیچ شکستی از بیارادهگیِ انسان
و نه هیچ انسانی تنها !!
که انسان٬شرفِ هرچه آب و خاک
به پندارهی تقابل و تلافی
روحی را به بند نمیکشید.
که همه انسانها٬ دستگاه میشدند در بیقانونی
که همه عاشقیها انسان میشد
فارغ از حکمِ بیبازگشتِ تردید . . .
یکی چاره نیست و شک٬ پادشاهِ بیرقیبِ همه احساس
و آدمی٬ سرشکسته و تنها . . .
رســــــــــتار
۱۶ اسفند ۱۳۸۹
به نگاهِ هزار تردیدِ کنایه
یکی چاره نیست٬ که عمری در این دیار٬ شک٬ پادشاهِ همه احساس است.
سرشکستهگی٬ تنها غزلٔآیینِ این بام٬
که دستها٬ از هرچه امید و آرزو کوتاه است.
و افسوسِ بیپایانِ اندیشههای بیآواز
که اگر٬ حتا اگر٬ صدای ذهنات موسیقیِ بیدستگاهی میشد٬
به خاکِ همه شهر٬
غزلٔغزل٬ سرود آذین میکردم
دستگاهِ بیتنظیمِ ذهنات را.
آه اگر موسیقی بود اندیشهها
به رکسانا و عشقاش ٬هزارٔهزار سوگند
هیچ کنارهای بیآواز و مغموم نمیماند
نه سرکشی و طغیان از نسخیِ سیگار
و نه هیچ سیگاری به فراموشیِ شکست
و نه هیچ شکستی از بیارادهگیِ انسان
و نه هیچ انسانی تنها !!
که انسان٬شرفِ هرچه آب و خاک
به پندارهی تقابل و تلافی
روحی را به بند نمیکشید.
که همه انسانها٬ دستگاه میشدند در بیقانونی
که همه عاشقیها انسان میشد
فارغ از حکمِ بیبازگشتِ تردید . . .
یکی چاره نیست و شک٬ پادشاهِ بیرقیبِ همه احساس
و آدمی٬ سرشکسته و تنها . . .
رســــــــــتار
۱۶ اسفند ۱۳۸۹
پس چرا صداش نمیااد؟؟؟ :دی
پاسخحذفاین چرا انقدر خوبهه؟!!! من هی میام میخونم P-:
ماجا موندیم...بارمون افتاد...شب شد و نور نبود و چاه بود و سقوط و فریاد و...نمردن...
پاسخحذف