شب یک چارک ماه است
به میانجیِ عدالت و خاموشی
که اتفاقِ سکوت را واژهواژه به هر بام میپاشد.
بشکن٬
ای الههی خاموش
بشکن٬
ای زیباییِ دوران
بشکن٬
بت مغرور سکوت را بشکن!
تارِ صدایات را به نوازشِ روحام کوک کن ...
برایم بگو:
بگو دستهای کاغذینِ کدام خاطره
غنچههای تردِ آشتی را
خشکاند.
بگو ارتباطِ مشوشِ کدام خوابِ رنگی
سیم بیداریهامان را
برید.
تنها بگو
حتا به دشنامِ فراموشیام:
که بودی و نبودم . . .
این چارکِ عادل و خاموش
بهتانِ قرصِ سکوتِ توست
که خاموشی تخس میکند
به هــــــــــر بام
به اندازهی غــــــــــــــرور
و اینجا بیشتر . . .
بیشتر از این دو عقربهی بیجانِ ثابت
نا امید . . .
نا امید . . .
نا امید . . .
رســــــــــتار
۷ اسفند ۱۳۸۹
ساعت ۲ بامداد