۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

دست‌های پشت پرده

آری٬ می‌بایست دست‌هایی پشت پرده باشد
دست‌هایی که ناگاه راه ما را به نامعلومِ ناممکن هموار می‌کنند.
دست هایی که درست برق چشمان ات را بر دست‌هایم می‌تاباند.
دست‌هایی که هویت‌‌شان چون طعمِ بوسه‌‌های خیالیِ ناممکن٬ مبهم و سرخ است.

آری٬ قطعا دست‌هایی هست
که بسترِ خیالِ مرا چونان می‌سازد که آتش تو را پذیرا باشد
بستری که من در آن عشق بیآفرینم
چونان که چشمانِ تو مرا.

 و آن‌ جا دست‌هایم ستایش‌گرِ تو باشد٬ که دلیلِ همین دستانِ خیالیِ بی هویتی
 همین دست‌های پشتِ پرده
 همین‌ها که پشتِ ذهنِ من خوابند به رویای لمسِ لبخندِ تو . . .
 




                                                           رســــــــــتار
                                                         ۱۶  مهر  ۱۳۸۹

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر