باران
آنگاه بانویِ پُرغرورِ عشقِ خود را دیدم
در آستانهی پُرنیلوفر،
که به آسمانِ بارانی میاندیشید
در آستانهی پُرنیلوفر،
که به آسمانِ بارانی میاندیشید
و آنگاه بانوی پُرغرورِ عشقِ خود را دیدم
در آستانهی پُرنیلوفرِ باران،
که پیرهنش دستخوشِ بادی شوخ بود
در آستانهی پُرنیلوفرِ باران،
که پیرهنش دستخوشِ بادی شوخ بود
و آنگاه بانوی پُرغرورِ باران را
در آستانهی نیلوفرها،
که از سفرِ دشوارِ آسمان بازمیآمد.
در آستانهی نیلوفرها،
که از سفرِ دشوارِ آسمان بازمیآمد.
احمد شاملو
۱۳۳۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر